خوددآموز مدیر شدن!
با التماس من به مدیران شروع شد
یک صبح زود با بله قربان شروع شد
من کارمند جزء و دلم جای دیگری
تا که امیدهای فراوان شروع شد
تا خم شود به رسم ادب در برابرم
با التفات بنده به دربان شروع شد
تا بنده را جناب مهندس کند خطاب
از پول چای و جیب نگهبان شروع شد
اظهار چاکری به رئیس بزرگمان
با یاری معاون ایشان شروع شد
در روبروی من افق روشنی نبود
تا که سفارشات عموجان شروع شد
میدان که بازتر شد و رویم زیاد گشت
روکم کنی ز داعیه داران شروع شد
آخر شدم مدیر و ز جشن معارفه
از بهر خلق خدمت شایان شروع شد
تا نطقمان ز نوع مدیریتی شود
آموزشی مفید برامان شروع شد
استادی انتخاب شد و درسهای من
از فصل «ژستهای سخنران» شروع شد
با رهنمود عالی استاد بعد از آن
هر نطق بنده با لب خندان شروع شد
ده بیست آیه حفظ شد و اندکی حدیث
یک دوره ی فشردۀ عرفان شروع شد
تنها نه در اداره که سیر تحولات
در جای جای عالم امکان شروع شد
نظم امور با جلساتم قوام یافت
با شیوۀ حسینقلی خان شروع شد
نان و پنیر رفت و ریاضت تمام گشت
ماءالشعیر و مرغ و فسنجان شروع شد
از هضم رابعه گذراندیم رانت را
چون سفره جمع شد ،نخ دندان شروع شد
چندی گذشت و سیر سفرهای خارجی
با دعوت سفیر لهستان شروع شد
یکسال رفت و دده گشتم ز پست خویش
فاز جدید بنده پس از آن شروع شد
با التماس من به وزیران شروع شد
دور جدید از خط پایان شروع شد.!
سعید_سلیمان_پور
واژه_در_دست_تعمیر
انتشارات_سروش
نقیضه ای بود بر غزل دوست عزیزم شهرام میرزایی:
از قهوه خانه سر میدان شروع شد
bolfozool
درباره این سایت