السلام علیک یا ابوالفضل العباس ع
بس که عطشانند آل فاطمه
اشک هم خشکیده در چشم همه
آب. آبِ کودکان زد آتشم
خجلت از سقاییِ خود میکشم
کاش از اول نام من سقا نبود
یا در این صحرای خون دریا نبود
چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اولش افتاد دست
طوف دوم در مطاف داورش
شد فدای دوست دست دیگرش
دور سوم خون به جای اشک خورد
تیر دشمن آمد و بر مشک خورد
دور چهارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر چشمش را سپر
دور پنجم با عمود آهنین
گشت سرو قامتش نقش زمین
گشت در دور ششم با تیغ تیز
عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز
دور هفتم داده بود از کف قرار
خویشتن را دید در آغوش یار
شد سراپا چشم زخم پیکرش
دید زهرا را به بالای سرش
با زبان حال میگفتش بتول
مرحبا عباس من حجّت قبول .
درباره این سایت